درباره

بیوگرافی

در كرمانشاه به دنيا آمده‌ام. پدرم از افت‌هاي كم خيزش، تجربه‌هاي ارزشمندي به دست آورده بود، که همه چراغ‌هايي بودند تا گله به‌گله، راه شب گرفته، خار آذين و سنگلاخ زندگيمان را روشن کنند و بی‌ نيازمان سازند از ملك و مال، ارث و ميراث و قطار قطار جهاز!
هنگام تحصيل در دانشكده پزشكي و كارآموزي در بيمارستان‌هاي دانشگاه تهران، براي درد و مرگ بيماران بي‌كس‌ و كار، بغض گلویم را می‌گرفت و اندوهگين مي‌شدم. فشرده شرح حالشان را در كاغذي می‌نوشتم، كاغذ گم مي‌شد ولي اثر درد و رنج آن آدم‌ها براي هميشه در يادم مي‌ماند!
در دوران كار پزشكي شرح دردهاي زنان را در دفتري مي‌نوشتم، دردهايي كه نسخه‌اي برايشان نمي‌شد نوشت و دارويي در قفسه‌ داروخانه‌ها برايشان نمي‌شد يافت.

ادبیات

بيش از چهل سال است كه با درد جسم و جان زنان جامعه سر و كار دارم. ميوه اين رابطه تنگاتنگ با دردها و رنج‌هاي زنان، چند داستان است به نام‌هاي گلباخي، زائو، نهر ناروا، گل چهره، رنگينه، آگر واران و…
در سال ۱۳۵۲كتاب كم‌برگي نوشتم به نام «چرا آ بشوران؟» و در آن، دو رود را با هم به گفت و گو آوردم، يكي آبشوران رود فاضلاب بر كرمانشاه و ديگري رودي ذهني به نام «تميز رود» مي-خواستم بگويم، همه پاك و قشنگ به دنيا مي‌آيند، هر آن چه زشتي و پلشتي وجود دارد مربوط به محيط است!
با ترس و لرز آن را براي چاپ دادم. چاپش نكردند، گفتند: “بو دار است!”، گفتم: “آخرآبشوران بويناك است!”.
دوستي گفت: “تو چه‌كار داري؟ ساليان سال، آبشوران، آبشوران بوده و مردم به بوي گندش عادت كرده ‌ن! تو مي‌خواي درستش كني؟!”، گفتم: “پس آدم براي چه داستان مي‌نويسه؟” بعد از انقلاب آن را چاپ كردم.
در سال ۱۳۶۹ رمان «نسترن ها بر شانه‌ی ديوار» را به چاپ رساندم.
پس از چند ماه چاپ نخست «نسترن ها…» تمام شد.

در سال ۱۳۶۹ داستان «گل‌هاي شمعداني» و در سال ۱۳۷۲ داستان «شغل آزاد» در كتاب «داستان-هاي كوتاه ايران و جهان» چاپ شد. (انتشارات توس)
در سال ۱۳۷۸ مجموعه داستان‌هاي كوتاه «نگاه آفتاب» برای نوجوانان، «مي توان جنگل شد» با پيام صلح و دوستي، براي كودكان، در سال ۱۳۸۱ «اين سوي آبشوران» و در سال ۱۳۸۲ «بت‌هاي براق» و چاپ دوم «اين سوي آبشوران» براي كودكان و نوجوانان به چاپ رسيد. (انتشارات آشنايي)
در آبان ۱۳۶۷ داستان «زائو»، در بهمن ۱۳۸۰ داستان «تامارزو»، در تيرماه ۱۳۸۳ داستان «نام خوب»، در اسفند ۱۳۸۳ داستان «سكوت» و در بهار ۱۳۸۵ داستان «شغل آزاد» در ماهنامه «چيستا» چاپ شدند.
در سال ۱۳۷۲ داستان «نهر ناروا» در نشريه «زنان» به چاپ رسيد.
در سال ۱۳۸۴ «جان شيداي زن» كه به سبكي نو نگاشته شده‌ است به چاپ رسيد.
رمان «آفتاب در مه» دو بار به وسيله دو ناشر مجوز چاپ گرفت ولي به سبب مشكل ناشران چاپ آن متوقف ماند! سرانجام در سال ۱۳۹۳ توسط «نشر قطره» به چاپ رسید.
چند داستان به نام‌هاي: «ما با هم زنده مي‌مانيم»، «بچه‌ها جهان را زيبا مي‌خواهند»، «شاولي»، «در كوچه‌هاي كودكي»، «من كلاغ‌ها را دوست دارم»، «خانه‌اي به رنگ رنگين كمان» و… براي كودكان و نوجوانان آماده چاپ هستند.
«ما با هم زنده می‌مانیم» با نام «می‌خوانیم با هم» همراه شعری کودکانه که با عنوان «صلح» سروده بودم، توسط آقای آرش ابوالمعالی فیلمنامه شده، برای ساختن انیمیشن موزیکال.
انتشارات باران در سوئد داستان «گلباخي» را در مجموعه‌اي به نام «پنج گنج» همراه چهار داستان ديگر از چهار نويسنده زن ايراني به چاپ رساند.
در سال ۱۳۹۲ رمان «نسترن‌ها بر شانه‌ی دیوار» را نشر قطره منتشر کرد. در سال ۹۳ «نسترن‌ها…» تجدید چاپ شد. در همان سال رمان «آفتاب در مه» را نشر قطره چاپ کرد.

کتاب ها

aftaabdarmeh

jaanesheyda

abshooran

nastaranha

botha

negaheaftab

jangalshod

مقالات

در سال ۱۳۷۲ مقاله‌ام با عنوان «شناخت انسان و ارتباط تن و جان» براي ارایه در «اولين كنگره بين-المللي اخلاق پزشكي» پذيرفته شد.
در سال ۱۳۷۴ مقاله «سخني پيرامون رسالت هنر و ادبيات» در نشريه ارشاد سمنان به چاپ رسيد.
در مهرماه ۱۳۷۴ در سمينار سراسري «نظام خانواده در جامعه اسلامي» علاوه بر عضويت در برنامه-ريزي سمينار، عضو بررسي مقالات رسيده به ارشاد سمنان بودم و مقاله «نقش هنر در تربيت فرزندان»م براي ارايه در سمينار برگزيده شد.
در مردادماه ۱۳۸۲ ماهنامه «جهان انديشه» گفت و گوي آقاي محمد احمد پناهي سمناني (پژوهشگر فرهنگ عامه) با مرا با عنوان «گلپری اسیر دیو است» چاپ كرد.
در سال ۱۳۸۴ طرح بازسازي و آموزش ورزش‌ها و بازي‌هاي فولكلوريك را به تربيت‌بدني و آموزش و پرورش ارايه كردم.
در سال ۱۳۸۴ مقاله «مؤمن‌آباد آيينه‌ي غبار گرفته استان» را در كنگره محيط زيست ارايه كردم.
انگيزه‌ام يافتن راهي براي نجات زندگي كودكان و زنان بود از زير غبار گچ كارخانه‌هاي گچ!
۶/۱۱/۸۶ مقاله «تحديد نشاط كودكانه» در روزنامه همشهري چاپ شد، وزارت آموزش و پرورش آن را در سايت خود منعكس كرد.
در سال ۱۳۸۹ مقاله‌ای زیر عنوان «انسان، سفال و معماری» در موزه هنرهای معاصر ارائه کردم.
در سال ۹۳ یک نامه به وزیر آموزش و پرورش و یک نامه به خانم دکتر ابتکار نوشتم و در آن پیشنهاد کردم آموزش محیط زیست یکی از مواد درسی شود از دبستان تا دانشگاه! خوشبختانه پیشنهادم در حال اجراست!

جوایز و گواهی نامه ها

در سال ۱۳۸۰ رمان «نسترن‌ها بر شانه‌ي ديوار» تنديس كتاب برتر را گرفت.
در سال ۱۳۸۵ كتاب «جان شيداي زن» لوح تقدير گرفت.
در سال ۱۳۸۶ كتاب «نگاه آفتاب» كه براي نوجوانان نوشته شده است، رتبه اول را كسب كرد.
(امتياز كتاب‌ها استاني است)
در سال ۱۳۹۲ رمان «نسترن‌ها بر شانه‌ی دیوار» با مقدمه‌ای توسط نشر قطره منتشر شده است.
رمان «آفتاب در مه» در«نشرقطره» مراحل چاپ را می‌گذارند.
قابل ذکر است که برای اولین بار در جهان اثر دست هنرمندان بر سفال را طرح ریزی کرده و برخی را با چیدمان مفهوم دار، با نام «مهربانان» به دیوار شهر نصب کرده‌ام؛ که توسط وزارت ارشاد به ثبت رسیده است.
اثر دست استاد مصطفی کمال پورتراب را طی مراسمی در خانه هنرمندان به ایشان تقدیم کردم که در خانه هنرمندان نصب گردیده است. اثر دیگری از دست استاد به سفارش موزه‌ موسیقی، در فرهنگسرای ارسباران رونمایی شد.

هنر

در سال ۱۳۷۲ با آشتي آب، خاك و آفتاب آشنا شدم. طولي نكشيد كه توانستم حرف‌هايي را كه با زبان داستان نمي‌شد گفت، با ساختن مجسمه و نقش برجسته بگويم.
در ۱۳۷۳ برخي از آثارم، به نام هاي «تاراج»، «گهواره»، «بازی»، «بشنو از ني»، «اميد» و «هنرمند» (در سومين دوسالانه سفال) در موزه هنرهاي معاصر تهران به نمايش گذاشته شد. «هنرمند» را موزه خریداری کرد.
در سال ۱۳۷۵ در چهارمين دوسالانه موزه هنرهاي معاصر، چند اثرم: «روياي كوير»، «هنر و خانواده» و «زن و تجمل» و… به نمايش گذاشته شد. تلويزيون جام جم، گفت و گوي مرا در موزه هنرهاي معاصر با نمايش كارهايم پخش كرد.
در سال ۱۳۷۷ در پنجمين دوسالانه موزه هنرهاي معاصر، چند كارم به نام‌هاي: «آواي جان»، «صلح»، «جنگ»، «اميد»، «فرياد»، «انديشه» و «بشريت» به نمايش گذاشته شد.
در چند نمايشگاه جمعي در سمنان، گرمسار و تهران تنديس‌هاي «پروين اعتصامي»، «نيما يوشيج»، «سلام بر آفتاب»، «جرعه‌اي از آفتاب»، «داغ شقايق»، «فانوس به دست»، «خور هلا»، «خور نشين»، «زندگي زيباست!» و «كمانچه نواز لر» و … به نمايش گذاشتم.
در تير ماه ۱۳۸۷ نمايشگاه مجسمه‌ها و نقش‌ برجسته‌هايم با نام «آّب، خاك، زيتون» با محتواي: «کودكان و صلح» در گالري آتشزاد (تهران) برگزار شد. شبکه جهانی wind گفت و گوی با مرا همراه آثارم چندین بار پخش کرد.